دانشجویان افسری طوری ایستاده بودند که انگار به سنگ تبدیل شده بودند. صدا تقریباً از زیر پایشان میآمد. و لحن! و کلمات! کلیف احساس کرد موهایش سیخ شد و لرز سردی از پشتش سرازیر شد. به عبارت دیگر، این حس، وهمآلود بود. ترولی، که معمولاً شاد و بشاش بود، حالتی شبیه به این داشت[صفحه ۱۸۵]مردی که در جنگلی تاریک با روحی ملاقات کرده بود. و جوی ذرهای بهتر سالن زیبایی سعادت آباد نبود.
با لرز گفت: «فکر کنم این چیز لعنتی دیگه برام زیادیه. فرض کن بریم رو عرشه و یه فکری بهش بکنیم؟» کلیف پاسخ داد: «زیاد نه،» اما بدون تأکید زیاد گفت. «یه جایی اون پایین یه مردی هست، یا مریضه یا دیوونه، و وظیفه مسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران
ادامه مطلب